وقتی در جستجوی خودت باشی ، خداوند را در کنارت احساس می کنی |
- نویسنده:ziba
- تاریخ:برچسب:جبران خلیل جبران,مقالهدر مورد جبران خلیل جبران,شعرهای جبران خلیل جبران,
- عنوان موضوع: <-CategoryName->
“جبران خلیل جبران” در ششم ژانویهی سال ۱۸۸۳، در خانوادهای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند، در “البشری”، ناحیهای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. مادرش “کامله رحمه” زنی هنرمند بود که در سی سالگی، جبران را از شوهر سوم خود، “خلیل جبران” به دنیا آورد. شوهرش مردی بیمسئولیت بود و خانواده را به گرداب تهیدستی کشاند. جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام “پیتر”، شش سال بزرگتر از خود و دو خواهر کوچکتر به نامهای “ماریانه” و “سلطانه” داشت که در همهی زندگی به آنها وابسته بود. از آنجا که جبران در تهیدستی بزرگ شد، از دانش رسمی بیبهره ماند و آموزش هایش محدود به دیدارهای منظم [ =بهسامان ] با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل و زبانهای سوری و عربی آشنا کرد. جبران هشت ساله بود که پدرش به دلیل پرداخت نکردن مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی، همهی اموالشان را گرفت و خانواده را آواره کرد. سرانجام مادر جبران برآن شد تا با خانوادهاش به آمریکا کوچ کند. در ۲۵ ژوئن سال ۱۸۹۵، جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش، لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون ساکن شد.
پدر بدخوی جبران که در آن زمان از زندان آزاد شده بود، مخالف سفر به آمریکا بود، در نتیجه همان جا در لبنان ماند و به خانوادهی خود نپیوست.
جبران در “بوستون” به مدرسه رفت و هوش و ذکاوت بالایی را از خود نشان داد و در دوازده سالگی، یادگیری زبان انگلیسی را آغاز کرد.
اواخر سال ۱۸۹۶ بود که “دینسون هاوس”، بنیادگزار مرکز هنری “بوستون” به کمک یکی از دوستانش با جبران آشنا شد و از او خواست که وارد مرکز آفرینشهای هنری او شود.
ولی جبران یک سال پس از آن به زادگاه خود در لبنان بازگشت، تا دانشآموختگی را به زبان عربی در کشورش ادامه دهد. وی در آنجا به دبیرستان رفت و آغاز به خواندن دانش اخلاق و مذهب کرد.
جبران در آمریکا به نگارگری پرداخت و در سال ۱۹۰۸ وارد فرهنگستان هنرهای عالی در پاریس شد و به مدت سه سال زیر نظر تندیسگر سرشناس، “اگوست رودن” درس خواند. رودن برای جبران، آیندهی درخشان و تابناکی را پیشبینی نمود. زنان دیگری نیز در آینده وارد زندگی جبران شدند که از همه مهمتر، میتوان به خانم “مری هسکل” و “شارلوت تیلر” اشاره نمود. این دو زن، بویژه خانم “هسکل”، شاید بیشترین کارآیی را در زندگی فرهنگی، هنری و حتی اقتصادی جبران داشتهاند.
جبران در سال ۱۸۹۸ وارد بیروت شد و به “مدرسه الحکمه” رفت. وی در این دوره، کتاب مقدس را به زبان عربی خواند و با دوستش “یوسف حواییک”، نشریهای به نام “المناره” منتشر کرد که حاوی نوشتههای آن دو و نقاشیهای جبران بود.
وی در نوزده سالگی، دوباره راهی “بوستون” شد و پیوند عاطفی شدیدی با یک دختر سراینده به نام “ژوزفین پی بادی” که دارایی سرشاری از ذوق و فرهنگ داشت، پیدا کرد، ولی در همان زمان بود که مادر، خواهر و برادر ناتنیاش بر اثر بیماری سل از دنیا رفتند.
“ماری هسکل”، مدیر مدارس بوستون بود که مسئولیت پشتیبانی از جبران را پذیرفت و او را دوباره راهی مدرسه کرد.
جبران از همان زمان نوجوانی، به میدان هنر و شعر و نویسندگی گام نهاد. در پانزده سالگی، مدیر گاهنامهی “الحقیقة” شد و در شانزده سالگی، نخستین سرودهی او در روزنامهی “جبل” به چاپ رسید و در هفده سالگی، چهرهی بزرگانی چون “عطار” و “ابن سینا” و “ابن خلدون” و برخی دیگر از حکما و نویسندگان پیشین را نقش کرد. او پس از پایان دانش آموختگی رسمی خود، برای تکمیل هنر نقاشی به پاریس رفت و طی دو سال سکونت در فرانسه، افزون بر آشنایی با مکتبهای گوناگون هنر نقاشی، کتابی با عنوان “الارواح المتمردة” (روانهای سرکش) نوشت و در “بیروت” به چاپ رساند.
جبران در سال ۱۹۰۵، چکیدهای از نوشتارهای خود را در مورد موسیقی در روزنامه “المهاجیر” چاپ کرد. پس از آن، مجموعهای از سرودههای خود را در کتابی عربی زبان با عنوان “گریه، خنده و توفان ها” منتشر نمود که این کتاب به تازگی با نام “رویا (منظره)، توفان و محبوب” به زبان انگلیسی برگردان شده است.
در سال ۱۹۰۶، جبران، کتاب “spirit Brides” خود را که دربرگیرندهی داستانهای کوتاه بود، به چاپ رساند و یک سال پس از آن، دومین سری از همین مجموعه را با عنوان “spirits Rebellious” در دسترس خوانندگانش قرار داد. او که در این زمان در پاریس سرگرم یادگیری نقاشی بود، پس از چند سال آموزش در فرانسه، دوباره به بوستون سفر کرد.
جبران در سی و پنج سالگی، نخستین کتاب انگلیسی زبان خود را به پایان رساند و با نام “مرد دیوانه” در دسترس جانبداران خود نهاد.
زمانی که اخبار ناگوار از مرگ خواهر و برادر جوان و بیماری مادر به او رسید، به میهن بازگشت و پس از دو سال سکونت در میهن، باز سفری به پاریس کرد تا از هنرمندان آن سرزمین، بویژه “رودن”، لطائف فنون صورتگری را بیاموزد.
“رودن”، که سروده و نقاشی را در جبران به کمال یافت، او را با “ویلیام بلیک”، سراینده و نقاش انگلیس در قرن هجدهم بیشتر آشنا کرد و نام “ویلیام بلیک قرن” را بر جبران خلیل جبران نهاد.
جبران در این سفر، با بزرگانی چون “روستاند”، “دبوسی” و “مترلینگ” آشنا شد و از ذوق و اندیشهی آنان، بهرههای فراوان برد
جبران در سال ۱۹۱۰، بار دیگر به آمریکا رفت و در نیویورک در خیابان دهم دفتری را بنا نهاد کرد که سالها مکان گردهمایی نویسندگان و سرایندگان و هنرمندان عرب و دوستان و شیفتگان آمریکایی او بود. بهترین و پخته ترین سرودهها و نقاشیهای او در این دوران بیست و یک سالهی سکونت در آمریکا شکل گرفت و به صورت کتابها و نمایشگاههای گوناگون به جهانیان نمایش داده شد و جبران را در زمانی کوتاه به اوج نامآوری رساند.
وی در این سال، گنجینهی “آن سوی خیال” را منتشر کرد. “بالهای شکسته”، تنها داستان بلند او در مورد عشق، در سال ۱۹۱۲ در نیویورک به زبان عربی چاپ شد.
با وجود همهی این نوشتهها و تلاشهای هنری، هنوز موقعیت جبران به عنوان یک نویسنده در جامعه پابرجا نشده بود، تا اینکه در سال ۱۹۲۳ با انتشار کتاب “پیامبر” و پیشباز فراوانی که در سراسر دنیا از این کار شد، او موقعیت هنری خود را بر جای داشت. در همین سال بود که “مری هسکل” – زنی که جبران، رابطهی عاطفی ژرفی با او داشت – به “جورجیای” آمریکا سفر کرد تا به طور کامل، از زندگی جبران بیرون رود. دیگر نام جبران خلیل جبران برای همهی مردم دنیا شناخته شده بود و او همچنان به نویسندگی خود ادامه میداد.
از جبران رویهم رفته شانزده کتاب به زبانهای عربی و انگلیسی بر جا مانده است که به ترتیب سال انتشار بر این پایه اند :
الف – به زبان عربی:
۱. موسیقی (۱۹۰۵م.) ۲. عروسان دشت (۱۹۰۶م.) ۳. ارواح سرکش (۱۹۰۸م.) ۴. اشک و لبخند ۵. بالهای شکسته ۶. کاروانها و توفانها ۷. نوگفتهها و نکتهها
ب – به زبان انگلیسی:
۸. دیوانه ۹. نامهها ۱۰. ماسه و کف ۱۱. پیشتاز ۱۲. خدایان زمین ۱۳. سرگردان ۱۴. مسیح، فرزند انسان ۱۵. پیامبر ۱۶. باغ پیامبر
در سال ۱۹۳۱، ندایی آسمانی جبران را به بازگشت فراخواند. سفینهای از جهان غیب در رسید و جان شیفتهی او را در ساحل جدایی در برگرفت و جسم شریفش را نیز که تنگچشمان دور از مسیح، شایستهی دفن در جوار کلیسا نمیدیدند، بنابر وصیت [ =سپارش ] جبران، سفینهی دیگری به زادگاهش بازآورد و به خاک “البشری” دوست داشتنیاش سپرد.
جبران خلیل جبران در سال۱۸۸۳ در یک دهکده سرسبز کوهستانی به نام بشری در شمال لبنان به دنیا آمد. در سنین نوجوانی خانواده جبران به همراه بسیاری دیگر از خانواده های لبنانی به علت نبود کار و تنگنای اقتصادی لبنان آن دوره، به آمریکا مهاجرت کرد. او پس از چندسال به وطن بازمی گردد تا تحصیلاتش را به طور جدی تر ادامه دهد. در بهار سال۱۹۰۲ برای پیوستن به خانواده اش به آمریکا بازمی گردد. اولین نمایشگاه هنری اش در سال۱۹۰۴ برگزار می شود اما اتفاق مهم تر هنوز در راه است. او با زنی به نام «مری الیزابت هسکل» که ۱۰ سال از خودش بزرگتر است، آشنا می شود. زنی که بی تردید تأثیر ژرفی بر جبران می گذارد. رابطه ای که تا پایان عمر جبران یعنی سال۱۹۳۱ ادامه می یابد. هر چند مری هسکل به علت تفاوت سنی پیشنهاد ازدواج جبران را رد می کند و با مردی دیگر ازدواج می کند. نامه نگاری ها و روزنوشت های مری هسکل از دیدارهایش با جبران اینک مهم ترین منبع برای زندگی نامه نویسان وعلاقه مندان به زندگی جبران محسوب می شود. جبران با نگارش کتاب شعرگونه اش «پیامبر» به شهرت جهانی می رسد. کتاب دیگرش «دیوانه» نام دارد که این دو کتاب در ایران در یک مجلد به چاپ رسیده است. کتاب دیوانه به تبع نامش ترتیب و توالی خاصی برای خواندن ندارد. داستان های نغز و کوتاه این کتاب همواره تمی رازآلود و عرفان گونه دارد.
● رنج با خویش نبودن
جبران خلیل جبران در جای جای کتاب اهمیت تنهایی را به ما یادآور می شود. تنهایی عزیزی را که نه تنها قدرش را نمی دانیم بلکه از آن می گریزیم و همیشه سعی می کنیم در سر یکی از چهار راه های شلوغ زندگی مان قالش بگذاریم. به اجتماعاتی می رویم وخود را در بین آدم هایی که کوچکترین سنخیتی با ما ندارند گم می کنیم تا بلکه آن تنهایی کوچک در آن همهمه و هیاهوی بزرگ گم شود. انگار فراموش کرده ایم همین تنهایی تجلی خالصانه ترین حالات انسانی است. در تنهایی است که راز و نیاز می کنیم و رؤیا می بافیم، کتاب می خوانیم و تفکر خلاقه مان شکوفا می شود.
● هایکوهای لبنانی!
گرچه شخصیت جبران در غرب شکل می گیرد، اما آثارش به طرز غریبی با فرهنگ و ادبیات شرق نزدیکی دارد. نکته ای که باعث می شود خواندن آثارش برای خواننده شرقی ملموس تر و شیرین تر شود.این هایکوی ژاپنی را با قطعه «دوست من» جبران مقایسه کنید. انگار در ادامه هم سروده شده اند. شاعر ژاپنی می گوید: «هر چند بایکدیگر به یک نرده تکیه داده ایم، رنگ کوه ها، اما، یکسان نیست.» و جبران می گوید: «هنگامی که تو می گویی باد به مشرق می وزد، من می گویم آری به مشرق می وزد زیرا نمی خواهم تو بدانی که اندیشه من در بند باد نیست، بلکه در بند دریاست. تو نمی توانی اندیشه های دریایی مرا دریابی و من هم نمی خواهم که تو دریابی. می خواهم در دریا تنها باشم. دوست من، تو دوست من نیستی، ولی من چگونه این را به تو بفهمانم؟ راه من راه تو نیست گرچه با هم راه می رویم، دست در دست.»
جبران خلیل جبران، نابغه مشهور لبنانی، موفق ترین نویسنده و هنرمند معاصر عرب، نه تنها از پیشگامان ادبیات نوین عربی است، بلکه در جهان امروز و در ایران نیز بسیار پرآوازه و اثرگذار بوده است.
او نقاش و نویسنده ای نوآور، عارف و شاعری مبارز و اندیشمندی ممتاز و معنویت گرا است که توانست با آثار کم حجم، اما نغز و پرمغز خود، ستاره شرق و پیام آور سرزمین پیامبران و سخنگوی وجدان فرهنگی ملت خود باشد.
مقاله حاضر دربرگیرنده بخشی از نوشتاری است که پائولو کوئیلو، نویسنده برزیلی درباره این ادیب عرب به رشته تحریر درآورده که چندی پیش در ماهنامه کتاب ماه به چاپ رسید.در زمان تولد جبران لبنان بخشی از سوریه بزرگ (شام)، شامل سوریه کنونی، لبنان و فلسطین تحت سلطه عثمانی ها بود، سالها بعد جبران یکی از استقلال طلبان پرشور عرب، علیه دولت ترک عثمانی شد.
مادر جبران «کامله رحمه» دختر کشیشی مارونی بود، مارون قدسی از قرن پنجم میلادی بود که بسیاری از مسیحیان لبنان پیرو او هستند کامله بیوه ای بود که همسر خلیل (پدر جبران) شد و در ژانویه سال ۱۸۸۳در روستای زیبا و کوهستانی بشری در شمال لبنان، جبران را به دنیا آورد.خانواده جبران در آغاز وضع مالی متوسطی داشتند،اما پدرش مردی قمارباز، می خواره و بی مسوولیت و تندخو بود که سرانجام خانواده را به فقر کشاند و خود به جرم اختلاس در اداره مالیات، اموالش مصادره شد و مدتی به زندان افتاد، اما مادرش برخلاف پدر، دیندار، فعال و کاردان بود و در تربیت جبران، اهتمام و تاثیر به سزایی داشت.
جبران در پنج سالگی به مکتب رفت و خواندن و نوشتن آموخت، او که کودکی درونگرا، رویایی و تیزبین بود گرچه در دامن فقر بزرگ می شد، مشاهده پدیده های خیره کننده طبیعت جذاب در آن منطقه سرسبز او را سرشار می کرد و اثری ژرف بر ذهن کنجکاوش می نهاد.از کشیش روستا و پدربزرگ روحانیش زبان عربی، اندیشه های دینی و انجیلی، تاریخی و سنت مسیحی را فرا گرفت، اما نشانه های هوشمندی و تامل، روح سرکش شاعرانه و میل به تصویرگری از پدیده هاو مفاهیم در او مشهود بود.جبران سپس به همراه خانواده اش در سال ۱۸۹۵میلادی بیروت را به مقصد آمریکا ترک کرد و در آنجا در محله چینی های بندر بوستن که عربهای مهاجر بسیاری در آن می زیستند جایی اجاره کردند تا زندگی خود را با کار و تلاش اداره کنند.
جبران تنها عضو خانواده بود که به سبب علاقه و استعداد خود و تلاش و تشویق مادرش موفق شد به مدرسه برود و به تحصیل دانش بپردازد، جبران در مدرسه به آموختن انگلیسی و ادبیات پرداخت، اما توانست با نقاشی ها و طرحهایش عادت و سرگرمی ای که از لبنان با خود آورده بود توجه آموزگارانش را جلب کند.
پس از آن هنرمندی آمریکایی، به نام «فرد هلند دای» که او را متفاوت یافته بود به تشویق و تقویتش همت گماشت و گرایش هنری و تصویرگری وی را شکوفاتر ساخت.جبران در سال ۱۸۹۸باردیگر به بیروت بازگشت تا در مدرسه ای مسیحی و ملی گرا به نام مدرسه الحکمه، آموزشها و ادبیات عربیش را تکمیل کند.جبران در این ایام زبان فرانسه را نیز فراگرفت، از کتاب مقدس بسیار اثر پذیرفت همراه پدر مناطق مختلف لبنان را گشت و استعداد نقاشی و نویسندگیش تقویت شد.
جبران در سال ۱۹۰۲قبل از تکمیل دروس عربی با شتاب به آمریکا بازگشت اما دیر شده بود زیرا خواهر، برادر و مادرش به علت بیماریهای مختلف یکی پس از دیگری دار فانی را وداع گفته بودند.این مصیبتهای پیاپی چیزی از پشتکار و اراده اعتلاجوی او نکاست و این بار با بلندپروازی و همت بیشتری به نقاشی و نویسندگی ادامه داد.
سال ۱۹۰۴در نخستین نمایشگاه نقاشی جبران، خانم ماری هسکل که فردی ثروتمند و مدیر مدرسه ای بود او را کشف و با تشویق ها و حمایت مالی خود، موانع پیشرفت او را برطرف کرد.در همین سال انتشار مقالات وی در روزنامه مهاجران عرب المهاجر، آغاز شد و نثر ویژه و اسلوب نگارش جبران مورد توجه قرار گرفت و در پی آن کتابهای «موسیقی» در ،۱۹۰۵«عروسان مرغزار» در سال بعد و «ارواح سرکش» را در ۱۹۰۸ به چاپ رساند.
بخشهایی از دوکتاب اخیر حاوی انتقادات تندی نسبت به کشیشان و کلیسا بود که با عکس العمل شدید آنان رو به رو شد، در نتیجه جبران تکفیر و کتابش توقیف و در بازار بیروت به آتش کشیده شد.بعداز بازگشت از سفر طولانی اروپا، جبران در سال ۱۹۱۲به نیویورک عزیمت کرد و در همان سال داستان بلند «بال های شکسته» را تکمیل و چاپ کرد که در حقیقت بخشی از زندگی شخصی و تجربه عاشقانه و شکست خورده او بود، بعدها این داستان در لبنان و سوریه به فیلم سینمایی تبدیل شد.نخستین کتاب انگلیسی جبران، با عنوان «دیوانه» در ۱۹۱۸منتشر شد و مطبوعات محلی از آن استقبال کردند.
جبران در سالهای باقی مانده عمرش به نقاشی و صورتگری آثارش و نشر آثاری همچون «تندبادها» و «پیشتاز» و تکمیل و انتشار مهمترین و مشهورترین کتابش «پیامبر» به زبان انگلیسی پرداخت. «پیامبر» که حاصل سالها تلاش فکری وادبی جبران و عصاره آثار و اندیشه های اوست، به بیشتر زبانهای زنده دنیا ترجمه شده و تاکنون میلیونها نسخه از آن چاپ شده است.او همچنین به نگارش مفصل ترین کتاب انگلیسی اش پرداخت که روایتی تازه از مسیح بود و عنوان آن را «عیسی فرزند انسان» نهاد.
«مارتا»، «یوحنای مجنون»، «گل هانی»، «فریاد قبرها»، «حجله عروس»، «خلیل کافر»، «اشک و لبخند»، «مواکب»، «تازه هاو طرفه ها»، «ماسک و کف»، «خدایان زمین»، «سرگشته» و «بوستان پیامبر» از دیگر آثار و نوشته های جبران به شمار می رود.آثار جبران به سرعت مرزها را در نوردید و با جذب میلیونها مخاطب از ملل دیگر، او را تبدیل به پدیده ای چشمگیر کرد.رنجوری مزمن، ناراحتی قلبی و به ویژه بیماری کبد که به سرطان منجر شد و به مرض سل نیز تشدید شد سرانجام جبران را از پای انداخت تا اینکه چراغ زندگی اش در دهم آوریل ۱۹۳۱در سن ۴۸سالگی در بیمارستان سنت وینسنت نیویورک به خاموشی گرایید.در آمریکا و سوریه هزاران شرقی و غربی و مسلمان و مسیحی برای او به سوگ نشستند، جسدش را به زادگاهش بازگرداندند تا روح بلند و بی قرارش در کلیسای مارسرکیس آرام گیرد، جایی که اینک موزه آثار و اشیای به جای مانده از او نیز هست و هر ساله هزاران نفر از آن بازدید می کنند.
از من میپرسید که چگونه دیوانه شدم. چنین روی داد: یک روز، بسیار پیش از آن که خدایان بسیار به دنیا بیایند، از خواب عمیقی بیدار شدم و دیدم که همه نقابهایم را دزدیدهاند. پس بینقاب در کوچههای پر از مردم دویدم و فریاد زدم “دزد، دزد، دزدان نابکار”. مردان و زنان بر من خندیدند و پارهای از آنها از ترس من به خانههایشان پناه بردند. هنگامی که به بازار رسیدم، جوانی که بر سر بامی ایستاده بود فریاد برآورد “این مرد دیوانه است”. من سر برداشتم که او را ببینم؛ خورشید نخستین بار چهره برهنهام را بوسید. نخستین بار خورشید چهره برهنه مرا بوسید و من از عشق خورشید مشتعل شدم و دیگر به نقابهایم نیازی نداشتم.
جبران خلیل جبران عارفی است که در ایران به هیچوجه نمیتوان از محبوبیتاش چشمپوشی کرد؛ نویسندهای که آثارش بارها و بارها به فارسی ترجمه شده است. آنقدر حائز اهمیت که حتی نجف دریابندری مترجم صاحب نام ایرانی هم تصمیم گرفت اثر معروف این نویسنده یعنی “پیامبر” را به فارسی ترجمه کند.
جبران خلیل جبران سال ۱۹۳۱ دار فانی را وداع گفت اما او همچنان محبوب است و هر سال به مناسبت بزرگداشت او در لبنان جشن به پا میکنند. این نویسنده، شاعر، نقاش و فیلسوف لبنانی سال ۱۸۸۳ میلادی متولد شد و به سال ۱۹۳۱ میلادی در آمریکا از دنیا رفت. او را به لبنان آوردند تا در دهکده مادریاش به خاک بسپارند…
۸ ساله بود که پدرش به اتهام تقلب در پرداخت مالیات به زندان افتاد و آنها بیخانمان شدند. برای مدتی در خانه اقوام و دوستان خود زندگی میکردند، تا این که مادرش تصمیم گرفت با فرزندان به آمریکا مهاجرت کند. سال ۱۸۹۴ پدر بدخلق جبران از زندان آزاد شد. او مخالف سفر به آمریکا بود، در نتیجه همان جا در لبنان ماند و به خانواده خود ملحق نشد.
جبران در آمریکا به مدرسه رفت و هوش و ذکاوت بالایی را از خود نشان داد و در۱۲ سالگی شروع به یادگیری زبان انگلیسی کرد. اواخر سال ۱۸۹۶ بود که “دینسون هاوس” تاسیس کننده مرکز هنری بستون از طریق یکی از دوستانش با جبران آشنا شد و از او خواست که وارد مرکز خلاقیتهای هنری او شود.
اما جبران یک سال بعد به زادگاهش در لبنان بازگشت، تا تحصیلات خود را به زبان عربی در کشورش ادامه دهد، آنجا به دبیرستان رفت و شروع به خواندن علم اخلاق و مذهب کرد.
در ۱۹ سالگی دوباره راهی بوستون شد و پیوند عاطفی شدیدی با یک دختر شاعر پیدا کرد، اما همان زمان بود که مادر، خواهر و برادر ناتنیاش براثر بیماری سل از دنیا رفتند.
“ماری هسکل” رئیس مدارس بوستون بود که مسئولیت ساپورت کردن جبران را برعهده گرفت و او را دوباره راهی مدرسه کرد.
سال ۱۹۰۵ جبران مختصری از مقالات خود را در مورد موسیقی در روزنامه “ال مهاجیر” چاپ کرد. پس از آن مجموعهای از اشعار خود را در کتابی عربی زبان با عنوان “گریه، خنده و توفان ها” منتشر کرد، که اخیرا این کتاب تحت عنوان “رویا (منظره)، توفان و محبوب” به زبان انگلیسی ترجمه شده است.
سال ۱۹۰۶ جبران کتاب “spirit Brides” خود را که شامل داستانهای کوتاهش بود، نوشت و چاپ کرد. یک سال بعد دومین سری از همین مجموعه با عنوان “spirits Rebellious” در اختیار مخاطبانش قرار داد.
او در این هنگام در پاریس مشغول یادگیری نقاشی بود. پس از چند سال آموزش در فرانسه، دوباره به بوستون سفر کرد. در ۳۵ سالگی، جبران اولین کتاب انگلیسی زبان خود را به پایان رساند و با نام “مرد دیوانه” در اختیار طرفداران خود قرار داد. سال ۱۹۱۰ جبران به گروه “Golden Links Soeiety” که متعلق به نویسندههای عربی – آمریکایی بود، پیوست و مجموعه آن سوی خیال را منتشر کرد.
“بالهای شکسته” تنها داستان بلند او در مورد عشق، سال ۱۹۱۲ در نیویورک به زبان عربی چاپ شد.
در ۳۵ سالگی، جبران اولین کتاب انگلیسی زبان خود را به پایان رساند و با نام “مرد دیوانه” در اختیار طرفداران خود قرار داد.
با وجود تمام این نوشته ها و فعالیتهای هنری هنوز موقعیت جبران به عنوان یک نویسنده در جامعه تثبیت نشده بود، تا این که سال ۱۹۲۳ با منتشر شدن کتاب “پیامبر” و استقبال فراوانی که در سراسر دنیا از این اثر شد، او موقعیت هنری خود را به ثبات رساند.
در همین سال بود که مری هسکل – زنی که جبران رابطه عاطفی عمیقی با او داشت – به جورجیای آمریکا سفر کرد تا کاملا خود را از زندگی جبران خارج کند. دیگر نام جبران خلیل جبران برای تمام مردم دنیا شناخته شده بود و او همچنان به نویسندگی خود ادامه میداد.
کتابهای “Sand and Foam” (۱۹۲۶)، “خداوند زمین”، “باغ پیامبر”، “مرگ پیامبر”، فرشتگان مرغزار”، ((Nymph of The Valley (1948)، نام دیگر آثار او هستند، که تعدادی از آنها نیز پس از فوت جبران چاپ شدند. کتابهای جبران خلیل جبران هیچ مشابهتی به هم ندارند، اما همدیگر را هم نقض نمیکنند، در واقع مکمل هم هستند و هر کس اجازه دارد برداشت خاص خود را از کتاب داشته باشد.
مقالهها، کتابها و شعرهای جبران به وضوح از روحیات و اعتقادات او سخن میگویند و دیگر لازم نیست که ما به توصیف شخصیتش بپردازیم، تنها میتوان گفت که اندیشه و تفکر فلسفی جبران در عمق وجودش نهفته است، او در آثارش با کلمات و عبارات خاص خود بازی میکند تا نگرشی جدید از عرفان، فلسفه، طبیعت و ماوراءطبیعت را در ذهن مخاطبش ترسیم کند.
خلیل جبران
مادر جبران کامله رحمه، سی ساله بود که جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئولیت بود و خانواده را به ورطه فقر کشاند. جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام «پیتر»، شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر کوچکتر به نامهای «ماریانه» و «سلطانه» داشت که در تمام عمرش به آنها وابسته بود. از آنجا که جبران در فقر بزرگ میشد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند و آموزشهایش محدود به ملاقاتهای منظم با یککشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل و زبانهای سوری و عربی آشنا کرد. جبران هشت ساله بود که پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی تمام اموالشان را ضبط و خانواده را آواره کرد. سرانجام مادر جبران تصمیم گرفت با خانوادهاش به آمریکا کوچ کند. در ۲۵ ژوئن سال ۱۸۹۵، جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون ساکن شد. وی دربوستون به مدرسه رفت. در مدرسه، اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به کهلیل جبران Kahlil Gibran تبدیل کرد که علی رغم تلاشهایش برای بازیابی نام کاملش، تا پایان عمرش بر جا ماند. جبران در سال ۱۸۹۶ با فرد هلند دی ملاقات کرد و از آن به بعد وارد مسیر هنر شد. دی جبران را با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشتههای معاصر و عکاسی آشنا کرد.
بازگشت به لبنان
همچنین دختر جوانی به نام «ژوزفین پی بادی» که ثروت سرشاری از ذوق و فرهنگ داشت دل به محبت این جوان بست و در رشد و کمال او بسیار موثر واقع شد. وی در آمریکا بهنگارگری پرداخت و در سال ۱۹۰۸ وارد فرهنگستان هنرهای عالی در پاریس در فرانسه شد و مدت سه سال زیر نظر تندیسگر معروف «اگوست رودن» درس خواند. رودن برای جبران آینده درخشان و تابناکی را پیشبینی نمود. زنان دیگری نیز بعدها در زندگی جبران ظاهر شدند که از همه مهم تر خانم «مری هسکل» و «شارلوت تیلر» است. این دو زن اخیر بخصوص خانم هسکل شاید بیشترین تأثیر را در زندگی فرهنگی و هنری و حتی اقتصادی جبران داشتهاند. اما جبران پس از حدود سه سال اقامت در آمریکا به شوق زادگاه و عشق به آشنایی با زبان و فرهنگ بومی خویش به وطن بازگشت. جبران که به کمک فرد هلند دی کم کم وارد حلقه بوستونیها شده بود و شهرت کوچکی به هم زده بود، با نظر خانوادهاش تصمیم گرفت به لبنان برگردد تا تحصیلاتش را به پایان برساند و عربی بیاموزد. جبران در سال ۱۸۹۸ وارد بیروت شد و به «مدرسه الحکمه» رفت. جبران در این دوره کتاب مقدس را به زبان عربی خواند و با دوستش یوسف حواییک، مجلهای به نام «المناره» منتشر کرد که حاوی نوشتههای آن دو و نقاشیهای جبران بود.
مرگ در خانواده و بازگشت به ایالات متحده
جبران دانشگاه را در سال ۱۹۰۲ تمام کرد. زبانهای عربی و فرانسه را آموخته بود و در سرودن شعر به مهارت رسیده بود. در این هنگام رابطهاش با پدرش قطع شد و از او جدا شد و زندگی محقر و فقیرانهای را از سر گرفت. در همان هنگام شنید که برادر ناتنیاش سل گرفته، خواهرش سلطانه مشکل رودهای دارد و مادرش گرفتار سرطان است. با شنیدن خبر بیماری هولناک سلطانه، جبران در ماه مارس ۱۹۰۲ لبنان را ترک کرد. اما دیر رسید و سلطانه در چهارده سالگی درگذشته بود. در همان سال، پیتر به بیماری سل و مادرش به سرطان درگذشتند.
خلیل جبران بعد از پایان تحصیلاتش در فرانسه دوباره وارد آمریکا شد و تا مرگش در سال۱۹۳۱ در آنجا کار و زندگی کرد.
نویسندگی
جبران از همان ایام نوجوانی به میدان هنر و شعر و نویسندگی قدم نهاد. در پانزده سالگی مدیر مجله «الحقیقة» شد و در شانزده سالگی نخستین شعرش در روزنامهٔ جبل به طبع رسید و در هفده سالگی به طراحی چهرهٔ بزرگانی چون عطار و ابن سینا و ابن خلدون و برخی دیگر از حکما و نویسندگان پیشین دست زد و پس از پایان تحصیلات رسمی خود برای تکمیل هنر نقاشی به پاریس رفت و طی دو سال اقامت در فرانسه ضمن آشنایی با مکاتب گوناگون هنر نقاشی، کتابی با عنوان «الارواح المتمردة» (روانهای سرکش) نوشت و در بیروت به طبع رساند.
این کتاب دولت عثمانی را سخت مضطرب کرد. کشیشان کتابش را محکوم کردند و روزی در میدان عمومی شهر انبوهی از این کتاب را به آتش کشیدند و حکومت وقت بازگشت او را به وطن ممنوع کرد.
در این حال اخبار ناگوار از مرگ خواهر و برادر جوان و بیماری مادر به او رسید و او علیرغم منع سیاسی به میهن بازگشت. پس از دو سال اقامت در وطن باز سفری به پاریس کرد تا از هنرمندان آن دیار بخصوص رودن، لطائف فنون صورتگری را بیاموزد. در این سفر جبران با بزرگانی چون روستاند، دبوسی و مترلینگ آشنا شد و از ذوق و اندیشهٔ آنان بهرههای فراوان برد. در آن روزگار دفتر نقاشی رودن کعبه آمال هنرجویان جهان بود و جبران مدتی در آن دفتر در کنار آموختن لطائف هنر نقاشی، شیوهٔ نگاه هنرمندانه را نیز از او بیاموخت و رودن چون شعر و نقاشی را در جبران به کمال یافت او را با ویلیام بلیک، شاعر و نقاش شهودی انگیس در قرن هجدهم بیشتر آشنا کرد. و معروف است که او را ویلیام بلیک قرن خواند. جبران وقتی اولین کتاب نقاشیهای بلیک را خرید چون درویشی که به گنج رسیده باشد. به چنان وجد و نشاط و شادی و مستی رسید که از بیخودی در پوست نمیگنجید، گوئی در غربتگاه این عالم دوستی دیرین و آشنایی محرم یافتهاست.
در سال ۱۹۱۰ جبران بار دیگر به آمریکا رفت و در نیویورک در خیابان دهم دفتری تأسیس کرد که سالها مجمع نویسندگان و شاعران و هنرمندان عرب و دوستان و شیفتگان آمریکایی او بود. بهترین و پختهترین آثار شعری و نقاشی او در این دوران بیست و یک ساله اقامت در آمریکا شکل گرفت و به صورت کتابها و نمایشگاههای متعدد به جهانیان عرضه شد و جبران را در زمانی کوتاه به اوج شهرت و محبوبیت رسانید.
از جبران مجموعا ۱۶ کتاب به زبانهای عربی و انگلیسی بر جا ماندهاست که چندی پیش در یک مجموعه ۱۴جلدی توسط نشر کلیدر و با ترجمهٔ مهدی سرحدی به بازار عرضه شده است. اسامی این کتابها به ترتیب سال انتشار عبارت است از:
الف – به زبان عربی:
۱. موسیقی (۱۹۰۵م.) ۲. عروسان دشت (۱۹۰۶م.) ۳. ارواح سرکش (۱۹۰۸م.) ۴. اشک و لبخند ۵. بالهای شکسته ۶. کاروانها و توفانها ۷. نوگفتهها و نکتهها
ب – به زبان انگلیسی:
۸. دیوانه ۹. نامهها ۱۰. ماسه و کف ۱۱. پیشتاز ۱۲. خدایان زمین ۱۳. سرگشته ۱۴. مسیح، فرزند انسان ۱۵. پیامبر ۱۶. باغ پیامبر
آنچه در سالهای اخیر موجب سردرگمی خوانندگان و علاقمندان جبران در ایران شده است، به راه افتادن موجی از “کتاب سازی” و جعل عناوین خودساخته برای کتب جبران یا ارائهٔ گزیدههایی از چند کتاب او با یک عنوان جدید است که اتفاقی ناخوشایند به نظر میرسد و لازم است در این زمینه شفاف سازی صورت گیرد.
سال شمار زندگی جبران خلیل
*********************
۱۸۸۳ جبران در البشراء، شهری در لبنان شمالی در خانوادهای از طبقه متوسط به دنیا میآید. پدرش پیش از آن که به قمار رو آورد، یک خواربارفروش بوده است. مادرش از ازدواج اولش پسری به نام پیتر دارد. جبران و مادرش رابطهای نزدیک و همراه با درک متقابل دارند، و همین رابطه کشش هنری جبران را تقویت میکند. دو دختر به نامهای ماریانا و سلطانه به خانواده افزوده میشوند.
۱۸۹۵ پدر جبران در البشراء به زندان میافتد. کامیلا برای گریز از فقر، با چهار فرزندش به بوستون مهاجرت میکند. پیتر میتواند با خلاقیت و تلاش خود مخارج زندگی را تامین کند و اجازه دهد جبران به تحصیل بپردازد. جبران در دوازده سالگی استعداد خود را در نقاشی آشکار میکند و انگلیسی را میآموزد.
۱۸۹۶ جبران به کاخ دنیسون راه پیدا میکند، جایی که به تشویق خلاقیت هنری در کودکان فقیر و مهاجر میپردازند. اواخر همان سال، با فرد هلند در، عکاس آوانگارد بوستونی ملاقات میکند که از خلیل حمایت میکند و تاثیر شگرفی بر هنر و اندیشه او میگذارد.
۱۸۹۷ جبران به تکمیل تحصیلات عربیاش علاقهمند میشود و به لبنان باز میگردد. در لبنان به تحصیل در دبیرستان الحمه در بیروت میپردازد.
۱۹۰۲ در نوزده سالگی به بوستون باز میگردد. دوستی عاشقانهای با یک شاعره جوان و روشنفکر بوستونی به نام ژوزفین پیبادی برقرار میکند. در همان سال، خواهرش سلطانه، نابرادریاش پیتر و مادرش کامیلا را از دست میدهد. تنها تسلای او خواهرش ماریانا و دوستش ژوزفین هستند.
۱۹۰۴ با ماری هسکل، مدیر یک مدرسه آمریکایی ملاقات میکند که در حمایت از یتیمان مستعد فعال است. این آشنایی، آغازگر یک دوستی مادام العمر است که گاه به سوی عشق کشیده میشود. به خاطر ماری، جبران میتواند همچنان به نقاشی بپردازد.
۱۹۰۵ جبران در نشریه المهاجر مقالاتی درباره موسیقی منتشر میکند. به تشویق سردبیر المهاجر، جبران به انتشار اشعار منثور خود میپردازد که بعدها در کتابهای عربی زبان او اشکی و لبخندی و توفانها گردآوری و با نامهای الهام، توفان، و محبوب به زبان انگلیسی برگردانده شدند.
۱۹۰۶ در نیویورک، کتاب عروسان روح را به عربی منتشر میکند. رهیافت واقعگرایانه این کتاب به مسایل اجتماعی، جنبشی در میان متفکران عرب برمیانگیزد. ژوزفین پیبادی او را در ترک میکند.
۱۹۰۸ دومین کتابش را به عربی، با نام ارواح عصیانگر منتشر میکند. در ۲۵ سالگی، تحت حمایت مالی ماری، اقامت دو سالهاش رادر پاریس آغاز میکند. در پاریس به آموزش نقاشی میپردازد و تحت تأثیر مکتب رایج سمبولیسم قرار میگیرد. زمان درازی را به حضور در آتلیهها و موزهها میگذراند.
۱۹۱۰ به بوستون باز میگردد. رابطه عاطفیاش با ماری هسکل شدت مییابد، اما ماری، ظاهراً به دلیل موانع قومی و خطر از دست دادن جایگاهش در جامعه، خود را واپس میکشد. جبران به «انجمن پیوندهای زرین»- انجمنی از نویسندگان عرب مقیم آمریکا- میپیوندد. در قاهره، مجموعهای از اشعار منثور خود را با نام فراتر از خیال منتشر میکند.
۱۹۱۱ کار روز نخستین دست نویس انگلیسی زبانش دیوانه را آغاز میکند. با ییتس ملاقات میکند و تصویرش را میکشد. او را تحسین میکند، اما به خاطر ملی گرایی بیش از حدش از او انتقاد میکند.
۱۹۱۲ بالهای شکسته، تنها رمان بلندش به زبان عربی در نیویورک منتشر میشود. مکاتبات خود را با نویسنده و روشنفکر مصری مِی زیاده آغاز میکند. سرانجام به نیویورک نقل مکان میکند.
۱۹۱۳ باکارل گوستاو یونگ ملاقات، و چهره او را نقاشی میکند. با فلسفه یونگ آشنا میشود.
۱۹۱۴ مجموعه اشعار منثور او در روزنامه المهاجر، با عنوان اشکی و لبخندی توسط نصیب عریدا در نیویورک منتشر میشود. نمایشگاهی در نگارخانه منتروس در خیابان پنجم بر پا میکند که با موفقیت چشمگیری مواجه میشود. پیش از آن، بیشتر نگارخانهها از نمایش آثار جبران پرهیز میکردند.
۱۹۱۶ در ۳۳ سالگی، ملیگراییاش به سوریه و مخالفتش با حکومت عثمانی رشد مییابد. در لوانت قحطی میشود. جبران برای کمک به گرسنگان لوانت، در آمریکا به گردآوری کمکهای مردمی میپردازد. از راه آشنایی با یکی از شاگردان یونگ به نام جیمز اوپنهایم، همکاری با یک نشریه ادبی جدید به نام هفت هنر را آغاز میکند و چندین شعر منثور در این نشریه منتشر میکند. در این نشریه، آثار یوجین اونیل، دی. اچ. لارنس، شروود اندرسن، تئودور درایزر، و ژان دوس پاسوس نیز درکنار آثار او منتشر میشوند.
۱۹۱۷ نمایشگاه نقاشیهای جبران در خیابان پنجم برگزار میشود.
۱۹۱۸ کتاب دیوانه به انگلیسی منتشر میشود که موفقیت ادبی نوینی برای او به ارمغان میآورد.
۱۹۱۹ چکامه بلند عربی زبان او المواکب، توسط مرآت الغرب منتشر میشود.
۱۹۲۰ به انجمن الربیته القلمیه میپیوندد که نویسندگان عرب نیویورک را گرد هم میآورد. جبران کتاب پیشرو را منتشر میکند. با رابیندرانات تاگور ملاقات میکند. امثال طنزآمیز او درباره نویسندگان مشهور، در اسکندریه مصر منتشر میشود.
۱۹۲۳ پیامبر منتشر میشود. سبک تغزلی و ساده آن با موفقیتی آنی و چشمگیر مواجه میشود. مکاتبات خود را با «مِی زیاده» ادامه میدهد. ماری هسکل به ساوانای ایالت جورجیا مهاجرت میکند و در حقیقت از زندگی جبران خارج میشود او را از دوستی نزدیک و همکاری ادبی خود محروم میکند. با سرهنگ جاکوب فلورنس مینیس ازدواج میکند. چاپ دوم کتاب توفان در قاهره منتشر میشود.
۱۹۲۵ به دعوت سید حسین، به همکاری با نشریه شرق نوین میپردازد. در یک معامله تجاری بد، دچار بحران مالی شدیدی میشود.
۱۹۲۷ مجموعه کلمات قصار او با نام قلمرو خیال در قاهره منتشر میشود.
۱۹۲۸ انتشار عیسی، پسر انسان. دوستی او با باربارا یانگ آغاز میشود. نقاشی و نوشتن را ادامه میدهد. وضع سلامتی او وخیم میشود و علی رغم ممنوعیت، به باده گساری میپردازد.
۱۹۳۱ انتشار خدایان زمین در ماه مارس. روز دهم آوریل، جبران در بیمارستانی در نیویورک درمیگذرد. مجله بیویورک سان اعلام میکند: «پیامبری مرد.» کالبدش را به لبنان میفرستند و تشییع جنازه عظیمی برایش برگزار میشود و جسدش از بیروت به البشرا منتقل میشود
جبران خلیل جبران- که بعدها در آمریکا به نام کوتاه شده «خلیل جبران» معروف شد- در سال ۱۸۸۳ در دهکده کوهستانی سرسبزی به نام بشری در شمال لبنان در یک خانواده مسیحی مارونی به دنیا آمد.
مارونی ها پیروان فرقه ای از مذهب کاتولیک هستند که در قرن پنجم میلادی، به دست راهبی به نام مارون قدیس پی ریزی شد و در خاورمیانه گسترش یافت. امروز بیشتر مسیحیان عرب از این فرقه اند. روحانیان کاتولیک مارونی بر خلاف روحانیان کاتولیک رومی حق ازدواج دارند، و مادر جبران خلیل دختر بی سواد یک کشیش مارونی بود.
پدر جبران، که او هم جبران خلیل نام داشت، مرد مسؤولیت ناشناسی از کار درآمد و خانواده اش را فقیر و بی سرپرست گذاشت.
تحصیلات جبران خلیل هم در کودکی ناگریز فقیرانه بود و کمابیش به خواندن ترجمه عربی کتاب مقدس و فرا گرفتن مبادی مسیحیت به زبان سریانی نزد کشیش دهکده منحصر می شد. جبران تحصیلات جدی تر ولی نه چندان مفصل خود را بعدها در آمریکا- و نیز در سفر چهار ساله ای به لبنان انجام داد.
او با آن که در دوازده سالگی همراه با خانواده اش به آمریکا مهاجرت کرد و به تابعیت آمریکا درآمد، همیشه خود را لبنانی می دانست و با مردم لبنان همدردی داشت. پس از درگذشت جبران در چهل و هشت سالگی، در ۱۹۳۱، مردم لبنانجسد او را به کشورش باز گرداندند و پس از تشییع جنازه دو روزه ای او را در دهکده زادگاهش به خاک سپردند. امروز نام و آثار جبران خلیل جبران در ردیف افتخارات مردم لبنان است.
رفتن خانواده جبران به آمریکا جزئی بود از یک موج مهاجرت تاریخی که در سال های پایان قرن گذشته بر اثر رکود اقتصادی و بیکاری وسیع ناشی از باز شدن کانال سوئز در خاور میانه پیش آمد؛ مادر جبران خلیل با خانواده بی سرپرستش به خیل مهاجران آمریکا پیوست و در تابستان ۱۸۹۵ به نیویورک رسید، و سپس در محله عرب نشین و فقیر جنوب شهر بستون ساکن شد.
او با دست فروشی و دوره گردی، و سپس با دکان داری، نان خانواده اش را در می آورد. از خانواده او جبران خلیل تنها بچه ای بود که توانست به مدرسه برود و سواد بیاموزد.
در ۱۸۹۸ جبران خلیل، با آن که هنوز تحصیلات انگلیسی اش به جایی نرسیده بود، برای آموختن زبان و ادبیات عربی و فرانسوی به لبنان برگشت و تا ۱۹۰۲ در آنجا ماند. در این سال ها استعدادهای او در زمینه نویسندگی و طراحی رفته رفته آشکار شد و شخصیت خاص او شکل گرفت: جوانی با موی بلند و لباس غیر متعارف و روحیه و رفتار شیدا و شاعرانه، شیفته صلح و صفا، بیزار از ستم حکومت عثمانی و بیگانه از تعالیم کلیسای کاتولیک.
این جوان در آخرین سال اقامتش در لبنان با همکاری دوستی با نام یوسف الحویک مجله ای به نام المناره دایر کرد؛ در این نشریه بود که نخستین نوشته های عربی و طرح های سیاه قلم او منتشر شد. در بهار ۱۹۰۲ او برای پیوستن به خانواده اش به آمریکا برگشت.
در بهار ۱۹۰۴ نمایشگاهی از طرح های سیاه قلم جبران در بستون بر پا شد و مورد توجه منتقدان هنری را گرفت؛ اما اهمیت بیشتر این نمایشگاه، از لحاظ خود جبران، در آن بود که او را با زنی به نام مری هسکل آشنا کرد. مری ده سال از جبران بزرگ تر بود، و در زندگی ادبی جبران نقش مهمی بازی کرد، زیرا او بود که جبران را تشویق کرد که به جای ترجمه آثار عربی اش به انگلیسی، مستقیماً به زبان انگلیسی بنویسد، و خود او ویرایش نوشته های انگلیسی جبران را بر عهده گرفت.
مری هسکل حتی دفتر خاطرات روزانه ای درست کرد که جزئیات دیدارها و گفت و گوهای خود را با جبران در آن می نوشت. این خاطره نویسی هفده سال، یعنی تا مرگ جبران در ۱۹۳۱، ادامه یافت. بعدها دفتر خاطرات روزانه مری هسکل به عنوان بزرگ ترین منبع اطلاع نویسندگان زندگی نامه های جبران خلیل جبران شناخته شد.
مشهورترین اثر “جبران” پیامبر مشتمل بر ۲۶ مقاله شاعرانه است که در دهه ۱۹۶۰ در آمریکا بسیار محبوبیت یافت .
زندگى ، آثار و افکار جبران خلیلجبران بارها مورد دقت نظر و بررسىموشکافانه قرار گرفته است. ناقدان وصاحب نظران هر یک او را به گونهاىترسیم نمودهاند. عدهاى او را تا مرزپیامبرى بالا برده و گروهى او را دستنشانده استعمار، بىدین و لاییکدانستهاند. وجود اینگونه تناقض شدیددر آرا، انگیزه لازم براى نگرش مجدد درشخصیت جبران و مطالعه آثار او رافراهم مىآورد تا از این طریق بهچهرهاى نزدیک به واقع از او دستیابیم.
جبران خلیل جبران در سال ۱۸۸۳ مدر خانوادهاى مسیحى و ساکن روستاىبشرى واقع در شمال لبنان متولد شد.پدر وى چوپانى خشن و دائم الخمر بودولى مادرى مهربان، دلسوز و فداکارداشت. وى دوران کودکى را با گشت وگذار در دامن طبیعت و مشاهده مناظرزیباى شمال سپرى نمود. از همان کودکى،گوشهگیر بود و اوقات زیادى به فکر فرومىرفت. او در کنار درس به نقاشىعلاقهاى وافر داشت. تا دوازده سالگىکنار برادر و دو خواهرش بسان روستاییاندیگر زندگى را در فقر گذراند. در سال۱۸۹۵م افزایش فشارهاى اقتصادى، مادررا مصمم کرد تا به همراه کودکان جلاىوطن کند و پدر که در زندان به سر مىبرد،در وطن باقى ماند. هجرت بدون همراهىپدر و تحمیل مشقات زندگى بر مادر او رانسبتبه “زن” خوشبین ساخته و “مرد” رادر نظر او در هالهاى از بدبینى قرار داد کههیچگاه این بدبینى از بین نرفت.
اعضاى خانواده راهى بوستون – یکىاز ایالتهاى آمریکاى شمالى – شدند و درفقیرترین محله آن منزل گزیدند. برادربزرگش پطرس، در دکان کوچکى مشغولبه کار شد. مادر نیز به سختى کار مىکرداما از آنجا که خانواده نسبتبه جبرانمحبتى خاص داشتند و او را کم سنتر ازآن مىدیدند که مسؤولیتى بپذیرد ، وى رابه فراگیرى زبان انگلیسى و نقاشىترغیب کردند. جبران در چهاردهسالگى بهصلاحدید برادر به لبنان بازگشت تا درمدرسه ” حکمت” بیروت و پاى درساستاد “یوسف حداد “(۱۹۴۹م – ۱۸۶۵م)با زبان پدرانش هرچه بیشتر آشنا گردد.این مسافرت فرصتى بود تا بار دیگر بهمشاهده وطن مینوسرشت پرداخته وروحیه تعمق در هستى و عشق به میهن درروح و جانش زنده شود. همچنین در اینمدت با مشاهده بىعدالتیهاى اجتماعى وستمى که فئودالها بر مردم روا مىداشتند،بینش خاص اجتماعى او پایهریزىشد. (۱) در همین سالها شور جوانى، او راشیفته دخترى به نام ” حلا ضاهر” کرد امااولین تجربه عشق براى او به ناکامىانجامید. پایبندى به سنتهاى اجتماعى وفقر اقتصادى که جبران، آن را دلیلشکستخود در عشق مىدید، انگیزهپیدایش اثر ادبى او به نام “الاجنحةالمتکسرة” (بالهاى شکسته) شد. جبراندر بالهاى شکسته، عامل اساسى ناکامىخود را در اختلاف شدید طبقاتى بینخانواده دختر و خانواده
نظرات شما عزیزان: