مقاله ای کامل در مورد نژاد پرستی

⓿دانلودجزوه.مقاله.پروژه.کارآموزی⓿


وقتی در جستجوی خودت باشی ، خداوند را در کنارت احساس می کنی


مقاله ای کامل در مورد نژاد پرستی

بسیاری معتقدند که نژاد پرستی چیزی است بیش از اندیشه هایی که گروه کوچکی از افراد متأثر و لجوج واجد آنند . برعکس ، نژاد پرستی در بطن ساختار و عملکرد جامعه ریشه می دواند . مفهوم نژاد پرستی نهادی حاکی از این است که نژاد پرستی تمامی ساختارهای جامعه را به شیوه ای سیستماتیک در می نوردد . طبق این دیدگاه نهادهایی مثل پلیس ، خدمات بهداشتی و نظام آموزش همگی خط مشی ها و سیاست هایی در پیش می گیرند که به نفع بعضی گروه هاست و علیه گروههای دیگر تبعیض می گذارد .همانطور که مفهوم نژاد زیست شناختی از اعتبار ساقط شده است ، نژاد پرستی قدیمی مسلک (زیست شناسانه) هم که مبتنی بر تفاوت های جسمانی بود به ندرت در جامعه امروز به طور علنی بیان می شود . لغو تفکیک های قانونی در ایالات متحده و سقوط آپارتاید در آفریقای جنوبی نقاط عطف مهمی در ابطال نژاد پرستی زیست شناسانه بود .


 مقاله ای کامل در مورد نژاد پرستی
این اندیشه های نژاد پرستانه بر اساس ربط دادن ویژگی های جسمانی امروز دیگر به گوش نمی رسد مگر در مواردی اندک . اما منظور این نیست که ایستارهای نژاد پرستانه در جوامع مدرن از بین رفته اند . بر عکس ، همانطور که برخی محققان استدلال می کنند ، نژاد پرستی جدید (یا نژاد پرستی فرهنگی) پیچیده تری جای آنرا گرفته است که از مفهوم تفاوت های فرهنگی برای حذف و طرد گروههای معینی استفاده می کنند .

کسانی که معتقدند نژاد پرستی جدیدی به وجود آمده است مدعی اند که اکنون استدلال های فرهنگی جایگزین استدلال های زیست شناسانه شده اند تا پایه و اساسی برای تبعیض علیه برخی از بخش های جمعیت فراهم آید .طبق این

دیدگاه ، سلسه مراتب برتری و فرو دستی بر اساس ارزشهای فرهنگ اکثریت بر ساخته می شود . گروههای که با اکثریت تفاوت دارند ممکن است به حاشیه رانده شوند یا به سبب امتناع از همانند گردی با اکثریت مورد تهمت و افترا قرار گیرند .

گفته می شود که نژاد پرستی جدید ابعاد سیاسی آشکاری دارد . مثلا در بریتانیا این مطلب را می توان در محتوای کتابهای درسی آموزش ملی دید که روی نویسندگان بریتانیایی و تاریخ بریتانیا تأکید می کند نه روی برنامه درسی چند فرهنگی و یا کشمکش هایی که در فرانسه درباره دخترانی که مایل به داشتن حجاب اسلامی در مدارسند و …

بعضی از محققان به این نتیجه رسیده اند که ما در عصر نژاد پرستی های چند گانه زندگی می کنیم به تبعیض در بخشهای گوناگون جمعیت به شیوه های مختلف تجربه می شود .

تفسیرهای روان شناختی در فهم ماهیت ایستارهای متعصبانه و اهمیت تفاوت های قومی برای مردم به ما کمک می کنند . دو رهیافت روان شناختی سودمند وجود دارد :

۱ – این که تعصب عمدتا با اتکا به تفکر کلیشه ای عمل می کند . افراد با توسل به این باورهای کلیشه ای خشم و خصومت خود را روی (سپر بلاهایی) خالی می کند . سپر بلاها کسانی هستند که به دلیل چیزهایی که تقصیر آنها نیست مقصر قلمداد می شوند . سپر بلا کردن معمولا هنگامی رخ می دهد که دو گروه قومی محروم به دلیل عواید اقتصادی به رقابت با برمی خیزند.

۲ – رهیافت دوم حاکی از این است که شاید برخی از مردم ، در نتیجه اجتماعی شدن اولیه ، تمایل خاصی به تفکر کلیشه ای و فرافکنی – نسبت دادن امیال و عصبیت های خود به دیگران به صورت ناخود آگاه – داشته باشند .

تحقیق مشهوری تئودور آدورنو و همکاران او در این زمینه انجام دادند .
ولی پژوهش آدورنو از جهات گوناگون مورد انتقاد قرار گرفته است و بعضی به صحت مقیاس های سنجش مورد استفاده در این پژوهش شک داشته اند .

مفاهیم جامع شناختی مربوط به بحث کلی تعارض های قومی عبارتند از : قوم مداری ، انسداد گروه و تخصیص منابع.

۱ – قوم مداری : بد گمانی به غیر خودی ها همراه با گرایشی به ارزیابی فرهنگ دیگران بر اساس فرهنگ خویش .
تقریبا همه فرهنگ ها تا اندازه ای قوم مدار بوده اند و می توان فهمید که قوم مداری چگونه با تفکر کلیشه ای ترکیب می شود . غیر خودی ها به منزله افرادی بیگانه و نا متمدن یا کسانی که از نظر اخلاقی و ذهنی فرو مرتبه ترند پنداشته می شوند . قوم مداری و انسداد گروه به وفور همراه یکدیگرند .

۲ – انسداد : به فرایندی اطلاق می شود که گروهها از آن طریق مرزهای جدا کننده خود و دیگران را حفظ می کنند .
این مرزها به کمک روشهای طرد و حذف شکل می گیرند . روشهای حذف شامل محدود یا ممنوع کردن ازدواج بین گروهها ، محدود ساختن تماس اجتماعی یا روابط اقتصادی و جدایی فیزیکی گروهها و … آفریقایی – آمریکایی های ایالات متحده هر سه روش حذف فوق را تجربه کرده اند .

۳ – تخصیص منابع : گاهی گروههای که قدرتی هم پایه ی یکدیگر دارند ، مرزهای خود را به طور متقابل به روی یکدیگر مسدود می کنند : اعضای این گروهها از هم دوری می کنند اما هیچ یک بر دیگری سیطره ندارد اما عموما یک گروه قومی موضع قدرت را اشغال می کند و بر دیگری سلطه پیدا می کند . در چنین شرایطی ، انسداد گروه با تخصیص منابع همراه می شود ، یعنی نهادی کردن نا برابری ها در توزیع ثروت و کالاهای مادی .

بعضی محققان کوشیده اند نژاد پرستی را در متن فرهنگ عمومی جامعه بگنجاند ؛ استدلال آنها این است که نژاد پرستی نوع محافظ کاری طبیعی است که در دوره های تغییر و بی ثباتی ظهور می کند . از دید تبیین های فرهنگی ، نژاد پرستی نوعی دفاع در برابر ورود آداب و رسوم ، زبانها و سبک های زندگی نوینی است که نظم موجود را تهدید می کنند .
اما این استدلال ها چندان متقاعد کننده نیستند ، زیرا نمی توانند توضیح دهند که نژاد پرستی چگونه به ساختارها و نیروهای جامعه مربوط می شود ، نه فقط به افراد .

در گذشته و امروزه بسیاری از تنش ها و جنگ افروزی ها به خاطر وجود عقاید و عملکردهای نژادپرستانه بوده و هست و تاریخ،قرن بیستم را خون ریز ترین دوره ی اعمال کشتار و حق کشی های نژاد پرستانه دانسته است…

 

نژادپرستی(Racism) تفکر برتر دانستن یک نژاد بر نژاد(های) دیگر است.

در کتاب «فرهنگ سیاسی» داریوش آشوری برای نژادپرستی تحت نام «نژادگرایی» چنین تعریفی آورده شده:       نژادگرایی نظریه‌ای است که میان نژاد و پدیده‌های غیر زیست شناسی ماننددین، آداب، زبان و… رابطه ایجاد کرده برخی نژادها را برتر از دیگر نژادهای بشری می‌شمارد. در این نظریه برتری نژادی مستقل از شرایط محیطی و اجتماعی رشد افراد عمل کرده و دست تقدیر برخی نژادهای بشر را برتر و برخی دیگر را کهتر گردانیده‌است.
ریشه‌های نژادپرستی در عصر جدید به نظریات کنت دوگوبینو نویسنده فرانسوی می‌رسد که آن را در ۱۸۵۳ منتشر نمود. در قرن بیستم بزرگ‌ترین حامی نژادگرایی هاستن استوارت چیمبرلین نویسنده آلمانی انگلیسی تبار بود

 

.

معروف‌ترین دولت‌های نژادپرست سده بیستم حکومت نازی رایش سوم در آلمان، حکومتفاشیست ایتالیا و آپارتاید آفریقای جنوبی و اسرائیل ( رفتار آپارتایدی اسرائیل با فلسطینیان ) به شمار می‌روند.

جُستارهای وابسته

تا این جا از ویکی پدیا حالا به سایت پژوهشکده باقرالعلوم می رویم

«نژادپرستی باوری است که بر حسب آن یک گروه نژادی، خود را برتر از گروه‌های نژادی دیگر می‌داند و یکی از قدرتمندترین و مخرب‌ترین اشکال تبعیض است».[۱]

«سراسر تاریخ بشر آکنده از نژادپرستی است. یونانیان باستان، هندیان و چینی‌ها علی‌رغم خدمات زیادی که به بشریت کرده‌اند، در پست شمردن نژادهای دیگر، سابقه زیادی دارند. نژادپرستی همچنین نقش عمده‌ای در تاریخ معاصر آمریکا بازی کرده است. مردم سفیدپوست آمریکا، نژادپرستی را به مثابه توجیهی برای برده‌داری و یا تحقیر سیاه‌پوستان به کار می‌برند. اغلب در جامعه‌ای که نژادپرستی در آن رایج است، گروه مسلط، نژادپرستی را چنین توجیه می‌کند، که اعضای گروه دیگر از لحاظ هوش پست‌ترند.[۲]

“فرهنگ علوم اجتماعی” نژادپرستی مدرن امروزی را به دوگوبینو نسبت داده و می‌نویسد: «این نظری رسمی است که مفهوم‌های عقلی معاصر آن را از نوشته دوگوبینو به نام “رساله‌ای درباره نژادهای انسانی” منتشره در ۱۸۵۳ سرچشمه می‌گیرد. مهمترین شخص در انتقال این نظر به قرن بیستم هـ.س چمبرلن، سیاسی‌نویس آلمانی انگلیسی‌الاصل(۱۹۲۷- ۱۸۵۵) می‌باشد. کنت ژوزف آرتور دوگوبینو که گاه “پدر نژادپرستی امروزی” نامیده شده است، اندیشه‌هایی را مطرح کرد، که در بسیاری از محافل علمی هم نفوذ پیدا کرد. بنابر نظر وی، سه نژاد وجود دارد: سفید، سیاه و زرد. نژاد سفید از هوش، اخلاق و نیروی ارادۀ برتری نسبت به نژادهای دیگر برخوردار است، و این صفات موروثی، زیربنای گسترش نفوذ غرب در سراسر جهان را تشکیل می‌دهند».[۳]

«سیاهان کم استعدادترین این سه نژاد هستند و با طبیعت حیوانی، فقدان اخلاق و ناپایداری عاطفی مشخص می‌شوند. نژادپرستی چیزی بیش از تعصب نژادی است. اندیشه‌های دوگوبینو به عنوان نظریه‌های ظاهراً علمی مطرح گردید و حتی آدولف هیتلر را تحت تاثیر قرار داد و هیتلر این اندیشه‌ها را به عنوان بخشی از ایدئولوژی حزب نازی مورد استفاده قرار داد. دلیل دیگر ظهور نژادپرستی، روابط استثمارگرانه‌ای است که اروپاییان با اقوام غیر سفید پوست برقرار کردند».[۴]

کاربردهای نژادپرستی

از نژادپرستی هم‌چون سایر مفاهیم علوم انسانی، تعابیر مختلفی شده است. آن‌گونه که تا آخر دهه ۱۹۶۰، نژادپرستی را به عنوان ایدئولوژی و یا مجموعه‌ای از باورها تعریف می‌کردند. «عنصر اساسی این ایدئولوژی آن بود که نژاد، تعیین‌کننده فرهنگ است و ادعای برتری نژادی نیز از همین اندیشه ناشی شد. از نگاه دیگر، این واژه معنای گسترده‌تری یافت که شامل رویه‌ها و نگرش‌ها، علاوه بر باورها نیز می‌شد. نژادپرستی در این معنا به تمامی مجموعه عواملی اشاره دارد که موجب تبعیض نژادی می‌شود و گاهی اوقات با مسامحه، عواملی را شامل می‌شود؛ که محرومیت نژادی ایجاد می‌کند».[۵] سومین کاربرد وسیع نژادپرستی در نوشته‌های آکادمیک است که نژادپرستی را در همه گروه‌بندی‌های غیر زیستی، نظیر فرقه‌های مذهبی، ملت‌ها، گروههای زبانی و گروههای فرهنگی مورد بررسی قرار می‌دهد؛ بنابراین می‌توان آن را شکل فوق‌العاده کینه‌توزانه از قوم‌مداری تلقی کرد.

چهارمین کاربرد نژادپرستی، استعمال آن در رنگ پوست است؛ که دوگوبینو آن را بنیان نهاد.

نژاد، محدود به تفاوت رنگ پوست نبود؛ بلکه نژادپرستی، مدعی نوعی رابطه جبری بین گروه و خصوصیات فرضی آن گروه است. چنین برداشتی از نژادپرستی کاربرد آن را وسعت می‌بخشد؛ تا جایی که نقش آن را از لحاظ تحلیلی متکثر می‌کند. «به عنوان مثال حذف زنان از دامنه وسیعی از فعالیت‌ها، غالباً با نسبت دادن جبری چنین خصوصیات فرض‌شده‌ای مانند: ضعف جسمانی زنان یا احساساتی بودن آنها توجیه می‌شود.».[۶]

پیامدهای نژادپرستی

اگر اروپاییان معتقد نبودند که سیاهان نژادی پست‌تر هستند شاید هیچ‌گاه، تجارت برده وجود نمی‌داشت. نژادپرستی به توجیه حکومت استعماری بر اقوام غیر سفیدپوست و انکار حق مشارکت سیاسی برای آنها، کمک می‌کرد. برای مثال در آمریکای شمالی حتی سیاهان را پست‌تر از سرخ‌پوستان می‌دانستند؛ این در حالی است که سرخ‌پوستان را غیر متمدن در نظر می‌گرفتند و اصطلاح نژادِ پست را در موردشان به کار نمی‌بردند».[۷]

«گر چه امروزه به دلیل مبارزات مساوات‌طلبانه اجتماعی و بالا رفتن سطح فرهنگ و آگاهی مردم، نژادپرستی تقلیل چشم‌گیری یافته است، اما هنوز به صورتهای پنهان و آشکار (در سراسر جهان، به ویژه کشورهای صنعتی پیشرفته)، باعث تحقیر و پست شمردن گروه‌های نژادی غیر سفیدپوست می‌شود و آنها را از مزایا و فرصت‌های اجتماعی محروم می‌کند».[۸]


[۱]. کوئن، بروس؛ مبانی جامعه‌شناسی، غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، سمت، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۰، ص۳۴۹٫

[۲]. عضدانلو، حمید؛ آشنایی با مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی، تهران، نی، چاپ دوم، ۱۳۸۶، ص۶۱۴٫

[۳]. گولد، جولیوس و کولب، ویلیام ل؛ فرهنگ علوم اجتماعی، کیا و دیگران، تهران، مازیار، چاپ اول، ۱۳۷۶، ص۸۳۸ و گیدنز، آنتونی؛ جامعه‌شناسی، منوچهر صبوری، تهران، نی، ۱۳۷۸، چاپ پنجم، ص۲۷۲٫

[۴]. گیدنز، آنتونی؛ ص۲۷۳ و دوفونتت، فرانسوا؛ نژادگرایی(راسیسم)، حسین شهیدزاده، تهران، شرکت سهامی، ۱۳۶۹، چاپ اول، ص۵۵ و ۵۶و ۹۸٫

[۵]. گودرزی، حسین؛ مفاهیم بنیادین در مطالعات قومی، تهران، تمدن ایران، ۱۳۸۵، چاپ اول، ص۹۷٫

[۶]. همان، ص ۹۸٫

[۷]. گیدنز، آنتونی؛ ص۲۷۳ و دوفونتت، فرانسوا؛ نژادگرایی(راسیسم)، حسین شهیدزاده، تهران، شرکت سهامی، ۱۳۶۹، چاپ اول، ص۵۵ و ۵۶و ۹۸٫

[۸]. عضدانلو، حمید؛ ص۶۱۴٫

این هم در سایت ولوگنا پیدا کردم امید وارم جالب باشه

راسیسم یا نژاد پرستی از کلمه «راسم به معنای نژاد مشتق است. راسیسم یک «تئوری» ضد علمی و ارتجاعی است که میان نژادهای مختلف از لحاظ استعداد و قدرت فکری عدم تساوی قائل است و گویا طبیعت از آغاز نژادها را متفاوت، یکی را عالی و دیگری را پست، خلق کرده است. نژاد پرستان با این «تئوری» عمیقاً ارتجاعی و ضد انسانی منکر برابری انسان ها و حقوق مساوی برای آن ها می شوند، در حالی که علم و تجربه ثابت کرده است که تفاوت های نژادی، صوری و فرعی بوده، از نظر رشد استعداد و امکانات معنوی وفکری و فعالیت? اجتماعی و علمی هیچگونه اهمیتی ندارند.

محافل ارتجاعی کشورهای سرمایه داری به اتکاء به تئوری نژاد پرستی سیاست ضد انسانی تبعیض نژادی و ستم ملی را اعمال می کنند، اقلیت های ملی و نژادی را در داخل کشور و یا ساکنین مستعمرات را تحت فشارهای گوناگون مادی و معنوی قرار می دهند، حقوق آنان را پایمال می کنند و نسبت به آن ها جنایات فجیع مرتکب می شوند. اقداماتی که در ایالات متحده امریکا علیه سیاهپوستان و بومیان «سرخ پوست» و یا در رودزیا و افریقای جنوبی علیه اکثریت سیاه پوست این کشورها انجام می گیرد، همه آشکار است. علیرغم اعلامیه حقوق بشر، سیاست تبعیض نژادی که بر تئوری راسیسم متکی است همچنان در قسمت مهمی از جهان سرمایه داری بیداد می کند .

علوم انسان شناسی و مردم شناسی و تاریخ? و همچنین تجربه کشورهای سوسیالیستی که در آن ها ستم ملی ریشه کن شده و نیز نمونه های فراوان کسانی که از نژادهای مختلف بوده و استعداد و نبوغ خود را در زمینه های مختلف علمی، ادبی، هنری، اجتماعی، سازماندهی وغیره به اثبات رسانده اند، رشته های پوسیده تئوری کاذب نژاد پرستی را از هم می درد. تمدن، پیشرفت، علم و تکنیک و فرهنگ در انحصار و امتیاز نژاد خاصی نیست، عقب ماندگی در این یا آن زمینه معلول عوامل اجتماعی و سیاسی و ناشی از استعمار و استثمار است.

این هم در مورد علل و عوامل شکل گیری این پدیده از نگاه یک نویسنده اسلامگرا است

شکل گیری روحیه نژادپرستی

انسان به جهت پاره‏ای وابستگی‏ها؛ از قبیل سرزمین، خون، نژاد و مانند آن، خود را از دیگران جدا می‏شمرد و به قومی خاص، احساس وابستگی می‏کند و توجه خود را به تأمین منافع ملّی، حتی اگر مستلزم زیان دیگران هم باشد، معطوف می‏گرداند.
تبعیض نژادی مرتبه‏های گوناگونی دارد؛ علاقه‏مندی به سرزمین و ملیّت و قوم و تبعیض گرایی افراطی چند مرتبه آن است. نظام‏هایی چون نازیسم در آلمان، فاشیسم در ایتالیا و صهیونیسم در فلسطین اشتغالی و… که بر اساس اعتقاد به برتری نژادی و حق سیادت بر دیگران تشکیل می‏شوند، از پدیده‏های شوم تبعیض نژاد هستند.

● نژادپرستی و میهن پرستی

 میهن‏دوستی، یا حبّ‏الوطن و دوستی اقوام، خویشان و خانواده، نه فقط در اسلام مذموم نیست، بلکه بدان سفارش نیز شده‏است. اما ملّی‏گرایی، گاه به معنی «القومیه» یعنی گرایش شدید به نژادپرستی است. در این‏باره، دانش‏مندان علوم اجتماعی بر این باورند که وطن‏دوستی با وطن‏پرستی متفاوت است. وطن‏پرستی بیراهه است، ولی وطن‏دوستی، زمینه‏ساز و مشوّق توسعه‏یافتگی است. اصل کلی در کشورهای توسعه یافته علاقه شدید عموم مردم به تاریخ، آداب، رسوم و محدوده جغرافیایی‏شان است و اساسا در جامعه‏ای که وطن‏دوستی نباشد، برای خدمت، رشد و توسعه‏یافتگی، انگیزه‏ای نخواهدبود. از این‏رو، باید میان وطن‏دوستی که امری مطلوب است، با وطن‏پرستی که مورد نکوهش واقع شده، تفاوت گذاشت.

● نژادپرستی از دیدگاه امام سجاد (ع)
مراد از نژادپرستی آن است که شخص، حزب، گروه و یا قبیله، معیار حق و باطل قرار بگیرد. دوستی با اقوام را نمی‏توان مصداق نژادپرستی دانست و کمک به آنان نیز از این محدود خارج است. از امام زین‏العابدین علیه‏السلام سؤال شد که مراد از تعصّب و نژادپرستی چیست؟ امام علیه‏السلام در جواب فرمودند: «اگر کسی بدی‏های قوم و ملت خویش را بهتر از خوبی‏های دیگران بداند، گرفتار تعصّب شده است؛ بنابراین، به جهت وجود این حالت، مسؤولیت دارد، اما محبّت به اقوام و خویشاوندان را عصبیّت نمی‏گویند، بلکه اگر آنان را در کارهای ظالمانه یاری کند، تعصّب ورزیده است.»

 ● شیطان اولین نژادپرست
شیطان نخستین کس است که روحیه استکبار و تعصّب در او پدیدار شد و بر آدم علیه‏السلام فخر فروخت و تکبّر ورزید و بر اثر همین فخر و طغیان، در برابر امر خداوند سبحان نفرین شده و رانده شده از رحمت الهی گردید. «همه فرشتگان به امر خداوند در مقابل آدم علیه‏السلام سجده کردند، مگر ابلیس که تکبر نمود و از کافران شد» و گفت: «مرا از آتش نورانی و آدم را از خاک ظلمانی وکدر آفریدی.» چنان که حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید: «شیطان را غیرت جاهلیت عارض شد. پس افتخار کرد بر آدم، به خلقت خودش و تعصّب نشان داد، به جهت اصل و ریشه‏اش. پس این دشمن خدا پیشوای متعصّبان و پیشرو متکبران است.» شیطان اساس و بنیان عصبیت و برتری نژادی را بنا نهاد. بدین جهت، هر کس که به ریشه و نژاد خویش فخر بفروشد، از یاران شیطان و از پیروان اوست.

 ● راهکار مبارزه با تبعیض نژادی

 آتش قوم گرایی و تبعیض نژادی، فقط با اجرای افکار دانش مندان، صدور اطلاعیه‏های جهانی حقوق بشر و قطعنامه‏های بین المللی خاموش نمی‏شود، بلکه بر اساس واقعیت‏ها و الگوهای تاریخی، راه نجات بشر از آسیب‏های نژادپرستی، زنده ساختن مفاهیم اخلاقی، ارزشی و انسانی است و راه مبارزه با تبعیض، احیای هویت اصل انسانی و فطری، در قالب دین و خدا باوری است.

● اختلافهای ظاهری در نظر اسلام
موضع اسلام در برابر اختلاف‏های ظاهری که در جامعه‏های انسانی به چشم می‏خورد، بسیار آموزنده است. اسلام این موضوع را همان گونه می‏نگرد که به سایر جلوه‏های متنوّع پدیده‏های طبیعی می‏نگرد. در قرآن مجید، دگرگونی و اختلاف در زبان و رنگ، دلیل بر هستی خدا یاد شده است؛ بی‏آن‏که به یک زبان و یا یک رنگ، ویژگی و امتیاز ببخشد، آن‏ها را از پدیده‏های بسیاری شمرده که می‏بایست در آن‏ها دقت و تأمل نمود. در قرآن مجید آمده است: «دیگر از نشانه‏های او آفرینش آسمان‏ها و زمین و دگرگونی زبان‏ها و رنگ‏هاست. در این همانا برای آنان که دانایند، نشانه‏هاست.» اسلام دنیای انسان‏ها را آن‏گونه می‏نگرد که گویا باغی بزرگ با گل‏هایی رنگارنگ است.

● پیامبر (ص) در برابر نژادپرستان قریش
بزرگان قریش اصل مساوات را که پیامبر به رعایت آن همت گماشته بود، نمی‏پذیرفتند و به ایشان می‏گفتند: علت این‏که در مجلس‏های تو حضور نمی‏یابیم، این است که افرادی چون بلال حبشی، سلمان فارسی، صهیب رومی و غیر آنان از بردگان در آن مجلس‏ها حضور دارند. آنان را از کنارت بران تا با تو هم نشین شویم، ولی پیامبر این درخواست را نپذیرفت. آنان طرح دیگری را بیان کردند، چنان که گفتند روزی را برای آنان و روزی را برای ما اختصاص بده. آیه نازل شد: «آنانی را که صبح و شام خدا را می‏خوانند و قصدشان فقط خداست، از خود مران که نه چیزی از حساب آنان بر تو و نه چیزی از حساب تو بر آنان است. پس تو اگر آن خدا پرستان را از خود برانی، از ستم کاران خواهی بود.» با نزول این آیه، پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به این خواست آنان نیز تن نداد

  

نژاد، ملّت، طبقه

Etienne Balibar

Immanuel Wallerstein

Race, nation, classeenne

Les identités ambiguës

EDITION : La Découverte/poche 2002

(Traduction en persan par Hamid Mahvi)

اتین بالیبار

ایمانوئل والرشتاین

نژاد، ملّت، طبقه

هویت مبهم

(ترجمه توسط حمید محوی)

 

پیشگفتار مترجم :

متن «نژاد پرستی و ملیت گرایی» سومین بخش از کتاب «نژاد،ملیت، طبقه» می باشد. باید بگویم که متن بسیار مشکلی بود و هست. امیدوارم که نتیجۀ کار برای خوانشگران اتلاف وقت نباشد. تو ضیحات نویسنده با شماره، و توضیحات مترجم با حروف مشخص شده اند. بخش بندی های حاضر متعلق به مترجم و جهت انتشار در وبلاگ صورت گرفته است.

 

اتین بالیبار 

نژاد پرستی و ملّیت گرایی

 

بخش اوّل

نهادها و سازمانهای نژادپرست غالبا خود را از چنین صفتی مبرا دانسته و نژادپرستی را کتمان می کنند و مدعی ملیّت گرایی بوده و این دو مفهوم را از یک دیگرقابل تجزیه و تفکیک نمی دانند.

آیا چنین امری را باید از جمله تدابیر و ترفندهایی بدانیم که آنها جهت پوشش خود به کار می بندند و یا این که به طریق اولی موضوع به عوارضی  بستگی پیدا می کند که ناشی از ترس آنان در مقابل واژگانی است که جزء لاینفک رفتار نژاد پرستانه می باشد؟

در واقع گفتمان نژاد پرستانه و ملیّت گرا هرگز از یک دیگر – خیلی – دور نمی باشد، و یا این که  به شکل نفی اثباتی  مطرح می گردند : بر این اساس حضور «مهاجرین» در خاک کشور (خاک ملّی در فرانسه) برداشت تازه ای پیدا می کند و( بر عکس) به عنوان سر منشأ «نژاد پرستی ضد فرانسوی» مهر تأیید می خورد. طبیعتا تزلزل و نوساناتی را که در کاربرد کلمات و در بافت چنین گفتمان هایی مشاهده می کنیم، حداقل در بطن دولتی ملّی و تشکل یافته، برای ما تداعی کنندۀ این واقعیت است که تشکیلات ملیّت گرا در برخی جریانات سیاسی  به شکل اجتناب ناپذیری با تمایلات نژاد پرستانه در رابطۀ تنگاتنگ می باشند.

دست کم بخشی از تاریخ شناسان از این رابطه نتیجه گرفته و نشان داده اند که نژاد به عنوان گفتمان نظریه پردازانه، و به عنوان پدیده ای جمعی ( تودۀ مردم) در عرصۀ ملیّت گرایی رشد کرده و همه جا در عصر مدرن حضور داشته است.

بنابراین ملیّت گرایی یگانه علّت نژاد پرستی بوده و در هر صورت شرط تعیین کنندۀ در ایجاد و تولید آن به شمار می آید.

علاوه بر این : توضیحات «اقتصادی» (از طریق تأثیرات بحران) یا  تعبیرات «روانشناختی» ( از طریق تضاد بین هویت شخصی و تعلقات جمعی) اهمیت بارزی نخواهند داشت، بجز در مواردی که پیش فرض اولیه را روشن می سازند، یا تأثیرگذاری هایی که به ملیّت گرایی می انجامد.

 بدون شک، چنین نظریه ای ثابت می کند که نژاد پرستی با جریان نژاد پرستی به مفهوم طبیعت شناسانه و عینی هیچ ارتباطی ندارد(۱). و بر این اساس نشان می دهد که نژاد پرستی محصولی تاریخی، یا فرهنگی ست و در عین حال از ابهامات نظریات «فرهنگ گرا»(culturaliste) اجتناب می ورزد که به سهم خود تلاش می کند تا از طریق دیگری نژاد پرستی را به عنوان عنصر ثابتی از طبیعت انسان معرفی کند.

فضیلت چنین نظریه ای از این روست که  نگرش بستۀ و دور باطل روانشناسی را در رابطه با نژاد پرستی مردود دانسته و ارجاعات آن را به توضیحات کاملا روانشناسانه باطل می سازد. و سرانجام در رابطه با استراتژی های خوشبینانۀ برخی تاریخ شناسانی که نژاد پرستی را بیرون از حوزۀ ملیّت گرایی قابل بررسی می دانند، جبهه گیری کرده و موقعیت انتقاد آمیزی را اتخاذ می کند. به طوری که گویی می توان ملیّت گرایی را بدون ضمیمه کردن جریان های نژاد پرستانه تعریف کرد و مورد بررسی قرار داد.

و در این صورت مناسبات اجتماعی به عنوان منشأ چنین پدیده ای نیز ندیده گرفته می شود یعنی امری که جزء لاینفک ملیّت گرایی معاصر ( و به طور مشخص امپریالیسم) است. با این وجود تراکم دلایل مسجل و قانع کننده موجب نیست که نژاد پرستی را نتیجۀ اجتناب ناپذیر ملیّت گرایی بدانیم، و نه حتی این که به طریق اولی نتیجه بگیریم که  بدون وجود نژاد پرستی آشکار یا پنهان، ملیّت گرایی از نظر تاریخی ناممکن خواهد بود. ابهامات مقولات و نقاط مفصلی همچنان بر جا می مانند. ولی از طولانی بودن جستجوی دلایل که هر گونه یک پارچگی مفاهیم را ناکارآمد می سازند، نباید هراسی به خودمان راه دهیم.

حضور گذشته

در پایان قرن بیستم، بر اساس کدام نمونه ها می توانیم مفهوم کمابیش رسمی نژاد پرستی  را درک  کنیم؟ از یک سو تمایلات ضد سامی نازیسم، سپس تبعیض در مورد سیاهپوستان در ایالات متحدۀ آمریکا (یاد آور و بازماندۀ جراحات دوران برده داری)، و سرانجام نژادپرستی «امپریالیست» در فتوحات، جنگ ها و تسلط استعماری.

تأملات نظریه پردازانه دربارۀ این نمونه ها (مرتبط با خط مشی های سیاسی مدافع دموکراسی، حقوق بشر و حقوق مدنی، آزادی و استقلال ملّی) موجب شد که شماری از نظریات گوناگون مطرح گردند.

در این جا بی فایده نیست تا با یادآوری وجه تمایزاتشان آغاز کنیم. زیرا چنین دیدگاه هایی مبین رویکردهای پژوهش ما در بررسی موضوعی ست که به مبدأ عارضه مرتبط می باشد. زیرا مبنی بر نظریۀ کمابیش آشکاری، حذف معلول به طور مشخص به حذف علت بستگی دارد.

اولین وجه تمایزی که ملاحظه می کنیم، نژادپرستی نظریه پردازانه (racisme théorique ) یا اصول گرایانه (doctrinal) با نژادپرستی فی البداهه و روزمره است (که حاوی پیش داوری های نژاد پرستانه است) که گاهی به عنوان پدیدار روانشناسانۀ جمعی و گاهی به عنوان ساختار روانشناختی فردی در نظر گرفته می شود که کمابیش «آگاهانه» است. کمی دورتر به این موضوع خواهم پرداخت.

از دیدگاه تاریخی، خصوصیت ضد سامی در رابطه با نژادپرستی استعماری، و یا – در ایالات متحدۀ آمریکا -  ضرورت این که ستم نژادی بر سیاهان و تبعیضی را که متوجه اقوام مهاجر است، به شکل متفاوتی تعبیر کنیم، به ما اجازه می دهد که کمابیش به روشنی نژادپرستی داخلی Racisme intérieur (یعنی نژاد پرستی که علیه اقلیت ها در فضای ملّی رایج است) و نژادپرستی خارجیRacisme extérieur  (به عنوان شکل افراطی ترس از بیگانه یا بیگانه ستیزی بیماری زاXénophobie) از یک دیگر تفکیک کنیم. و باید یادآور شویم که چنین امری ما را مشروط می سازد که مرز ملّی را به عنوان شاخصی از پیش تعیین شده بدانیم و البته باید دانست که کاربرد چنین شاخصی در موقعیت های مابعد استعماری یا استعماری خالی از اشکال نیست، زیرا مفهوم مرز - تحت چنین شرایطی واجد ابهامات و نوسانات خاصی ست (مثل سلطۀ آمریکای شمالی در آمریکای لاتین). از زمانی که تحلیل گفتمان نژادپرستانه از روش های تحلیل پدیدار شناسیPhénoménologique و معنا شناسی Sémantique بهره مند شد، تشخیص برخی خصوصیات موقعیت نژاد پرستی نیز عملی گردید، مثل خود-ارجائیauto-référentielles (به آنهایی دلالت می کند که حامل پیش داوری بوده و به اعمال خشونت جسمی یا نمادین [رمزی و اشارتی ُSymbolique]مبادرت می ورزند و خود را نمایندۀ نژادی برتر معرفی می کنند) ، که در مقابل آن نژاد پرستی غیر-ارجائی (یا دیگر-ارجائی hétéro-référentiel) یا غیر ترسایی hétéro-phobique(بیگانه ترسایی) است (که در آن بر خلاف حالت اوّل، این بار قربانیان نژاد پرستی یا بهتر بگوییم قربانیان روند نژادی مورد نظر هستند و به عنوان نژاد پست یا  شرور معرفی می شوند). امری که نه تنها چگونگی تشکل اساطیر نژادی را زیر علامت سؤال می برد بلکه این پرسش را نیز مطرح می کند که آیا تمایلات نژادپرستانه جزء لاینفک آن بوده است یا نه؟

 بخش دوّم

تحلیل سیاسی، چه زمانی که به بررسی پدیده های اکنونی می پردازد و چه زمانی که خود را به جستجوی بازسازی پدیده های گذشته متمرکز می سازد، در هرصورت می بایستی سهم متعاقب نژادپرستی نهادینه institutionnel را از نژادپرستی جامعه شناسانهsociologique تفکیک نماید : چنین تفکیکی  به وضوح منطبق است با نژادپرستی نظریه پردازانه و نژادپرستی فی البداهه و روزمره (در واقع قابل تصور نیست که تبعیض نژادی در تاریخ مؤسسات دولتی بدون توجیح اصولگرایانه به عمل در آمده باشد.). ولی تحلیل سیاسی جهت تفکیک ساختن نژاد پرستی نهادینۀ دولتی و نژادپرستی جامعه شناختی واجد پیچ و واپیچ هایی ست که به سادگی امکانپذیر نیست، زیرا توجیحات اصول گرایانه می توانند از ایدئولوژی های نظریه پردازانۀ دیگر و یا اساطیر نژادی برگرفته شده باشند، و به این علت که مفهوم نژادپرستی جامعه شناسانه واجد خصوصیاتی پویا (دینامیکdynamique) و موضعی می باشد که  از ابعاد روانشناختی و پیش داوری های قالبی(خود ارجائی)  فراتر می رود، و به این ترتیب توجه ما را  نسبت به مسائلی جلب می کند که جریان های اجتماعی با خصوصیات نژادپرستانه مطرح می کنند.

نقش بدیل(alternative) نژادپرستی نهادینه و نژادپرستی جامعه شناسانه، موضوعی ست که نباید در مورد تفاوت هایی که بین حضور تمایلات نژادپرستانه در دولت و نژادپرستی تشکل یافته در  دولت (به شکل رسمی و قانونی) بی اعتنا باشیم و با چنین تفاوتی از سر تسامح رفتار کنیم.

 تحلیل سیاسی در عین حال به ما نشان می دهد که آمار و اندازه گیری میزان حساسیت و آسیب پذیری برخی طبقات اجتماعی نسبت به تمایلات نژادپرستانه و اشکالی که بر اساس موقعیت های مختلف به خود می گیرد، تا چه اندازه می تواند واجد اهمیت باشد. با این وجود  به شکل بنیادی چنین خط مرز بدیل و ابهام آمیزی   بخصوص ترجمان استراتژی های فرافکنی projection و نفی dénégation است.  هر گونه نژادپرستی تاریخی واجد خصوصیات نهادینه و در عین حال جامعه شناسانه است.

سرانجام مقایسۀ نازیسم و نژادپرستی استعماری یا تبعیض نژادی در ایالات متحدۀ آمریکا به شکل بارزی ضرورت تفکیک نمودن نژادپرستی از نوع قطع نسل (قتل عامExtermination) یا حذف کنندۀ (exclusif) و نژادپرستی ستمکارانه یا استثماری (ضمیمه کننده Inclusif) را نشان می دهد. نژاد پرستی از نوع اوّل تلاش می کند تا کالبد اجتماعی را از آلودگی و خطری پاک سازد که گویی از سوی نژادهای پست مورد تهدید واقع شده است، ولی نژادپرستی از نوع دوّم در پی ایجاد سلسله مراتب و ایجاد دیوار و حصار در جامعه است. ولی خیلی زود آشکار می شود که حتی در موارد افراطی، هیچ یک از این دو شکل به حالت یگانه و یکپارچه و خالص وجود ندارند : به این ترتیب نازیسم قطع نسل و تبعید به اردوگاه، «راه حل نهایی» و بردگی را درهم آمیخت، و امپریالیست های استعمارگر به نحو دیگری کار اجباری، نهادیه کردن رژیم طبقاتی (Caste) ، تبعیض قومی و کشتار دسته جمعی Génocide و قتل عام مردم را به شکل ترکیبی سیستماتیک به کار بستند.

در واقع چنین وجه تمایزاتی نه چندان در خدمت دسته بندی کردن انواع رفتار یا ساختارهای عاری از ابهام که البته به جهت بررسی مسیر تاریخی به کار گرفته می شود. اهمیت نسبی آنها از این روست  که به درستی به ما نشان می دهد که نژاد پرستی به عنوان پدیده ای  پایدار و ثابت وجود ندارد، ولی  نژادپرستی به عنوان جریان هایی وجود دارند که طیفی باز و گسترده از موقعیت های مختلف را در بر می گیرند. و هشداری که شاید از نقطه نظر فکری و سیاسی ضروری به نظر رسد، چنین است که : تشکلات نژادپرست  مرز کاملا مشخص و ثابتی ندارد، و عبارت است از وحله یا مرحله ای از سیر تحولی که نیروهای بلقوۀ خاص و مستور آن، تحت تأثیر شرایط تاریخی و مناسبات قدرت های حاضر در صحنۀ اجتماعی به روی شبح نژادستایی هایی که عملی و ممکن گشته اند منتقل می شود. در نهایت به ندرت بتوانیم در جوامع معاصر جامعه ای را بیابیم که در آن نژادپرستی غایب باشد(بویژه اگر به این دلخوش نباشیم که فرهنگ حاکم تجلیات نژادپرستانه را در سطح اجتماعی قبیح دانسته و دستگاه قضایی هر گونه ارتکاب به عمل خشونتبار را در این زمینه مجازات می کند). با این وجود نمی توانیم نتیجه بگیریم که تفاوت هایی وجود ندارد و ما به یک سان و برابر «در جوامع نژادپرست» زندگی می کنیم. به شرط این که که چنین احتیاطی به بهانه تبدیل نشود. و در اینجا ضرورت ایجاب می کند که ما به فراسوی نمونه شناسی نیل کنیم. بجای نمونه ای یگانه یا جمع آوری نمونه های مشخص که در مقولات صوری قابل دسته بندی باشد، باید دانست که نژادپرستی واجد تاریخی خاص است، که مطمئنا یک نواخت و خطی نیست (با نقاط برگشت، مراحل مستور و انفجارهایش)، که موقعیت های انسان مدرن را به یک دیگر پیوند زند، و دوباره به سهم خود تحت تأثیر آنها قرار گیرد. از همین روست که اشکال ضد سامی antisémitismeنزد نازی ها و نژادپرستی استعماری، و حتی برده داری، نمی توانند به سادگی به عنوان نمونه هایی مطرح گردند که با آنها میزان صحت و جاذبۀ چنین حرکت نژادپرستانه، و نه حتی به عنوان مراحلی یا حوادثی که موقعیت نژادپرستی را در محدوده ای تاریخی ارزیابی کنیم. ولی چنین اشکالی باید به عنوان اشباحی متشکل در نظر گرفته شوند که همواره در حال فعالیت هستند. و باید دانست که بخشی از این اشباح فعال آگانه و بخش دیگر ناخودآگاه است و در ساخت و سامان دادن به رفتارها و جریا ن هایی شرکت دارند که تحت شرایط کنونی به ظهور می رسند. و در این جا یادآوری می کنیم که تبعیض نژادی (آپارتاید) در آفریقای جنونی نمونه ای است که تأثیرات هر سه شکل از تبعیض را که پیش از این معرفی کردیم در بر می گیرد (نازیسم، استعماری، برده داری).

می دانیم که : شکست نازیسم و افشای کشتار دسته جمعی در اردوگاه ها نه تنها در سطح جهانی و فرهنگ جهان شمول آگاهی عمومی را برانگیخت (اگر چه این بیداری باطنی یک دست و هم گون نیست و در برخی موارد در محتوای و پیامدهای آن تردیدها و ابهاماتی مشاهده می شود که در نهایت از شناخت به مفهوم واقعی کلمه فاصله گرفته و قابل تفکیک است)، بلکه با خود ممنوعیت هایی کمابیش حقوقی و کمابیش اخلاقی را بوجود آورد که همانند هر ممنوعیت دیگری نتایج متناقضی را در بر داشت : با توجه به ضرورتی که گفتمان نژادپرستانه معاصر در دور زدن بیانات قالبی و خاص نازی ها می بیند ( به استثنای اشتباهات کلامی ناخود آگاه) تا امکان معرفی خود، در رابطه با نازیسم، بعنوان غیر نژاد پرست، و منتقل کردن نفرت نه روی یهودیان که روی اغیار دیگر تا جذابیت هایی که در در کندو کاو اسرار گمشدۀ هیتلر نزد افراد مشاهده می شود که غالبا تابع رانش های اجباری attirance compulsionnelle ست. با وجود این که گروه های جوانی مثل کله کچل ها Skinheads در تقلید نازلشان از نازی ها، سه نسل پس از آپوکالیپس، پدیده ای حاشیه ای به نظر می رسد، به اعتقاد من باید آنرا به عنوان یکی از اشکال خاطرۀ عمومی در بطن نژادپرستی اکنونی بدانیم. و به عبارت دیگر یکی از اشکالی بدانیم که خاطرۀ عمومی وجوه فعال و برجستۀ نژادپرستی اکنونی را روی آن ترسیم می کند(مترجم : که کله کچل ها در واقع یکی از پدیده هایی هستند که خاطرۀ جمعی از طریق آن پیوند خود را با تمایلات نژاد پرستانه و نتایج آن که به تاریخ گذشته تعلق دارد، بازنمایی و تأیید می کند) و به این معنا که نمی توانیم به سادگی و به صرف ایجاد ممنوعیت و یا موعظه سرایی (مترجم : موعظه در باب حقوق مدنی) از بند چنین معضلی رهایی پیدا کنیم.

بدون شک هیچ تجربۀ تاریخی بخودی خود قادر نیست دوباره حیات فعال خود را تجدید کند، و می بایستی جهت درک جریان های نژادپرست در سال های هشتاد(۱۹۸۰) بین دعاوی ضد نازی در کلام و گفتمان، ناگفته ها و بازتولید اسطوره ای نژادپرستانه (مترجم : بنابراین بین سه پدیده) مجتمعات قومی که مدّ نظر آنها هستند را، بر اساس کنش و واکنش خود این جریانات، بحساب بیاوریم. زیرا نژاد پرستی رابطه ای اجتماعی ست، و تنها به هذیان افراد نژادپرست محدود نمی شود(۵). و باید دانست که حوادث باب روز در پیوند تنگاتنگ با آثار و رسوبات خاص گذشته هستند.  بنابراین وقتی تنفر نژادی نسبت به اقوام مهاجر عرب را (مترجم : در فرانسه) مورد بررسی قرار می دهیم که چگونه برخی خصوصیات کلاسیک ضد سامی (ضد یهود) را باز تولید و تکرار می کند، چنین امری را نباید تنها به شباهت موقعیت بین یهودیان اروپا در کوران قرن های نوزدهم و بیستم و اقلیت های «عرب و مسلمان» در فرانسۀ امروز محدود سازیم. و نه حتی این که آنها را به نمونۀ مجرد و انتزاعی «نژاد پرستی درونی» که در آن جامعه ای(افرادی که آنرا تشکیل می دهند) بخشی از محرومیت ها و نگرانی هایش را فرافکنی می کند، بلکه می بایستی پرسش از جریان ضد سامی(ضد یهودی) را متوجه اشتقاقی سازیم که در نوع خودش بی نظیر است و در فراسوی هویت یهودی تجلی می کند، که متعلق به پیش زمینه ای کاملا فرانسوی بوده و تجدید حیات آن در عصر هیتلر را تداعی می کند. و همین قاعده در مورد علائم و نشانه های نژادپرستی استعماری (Racisme colonial) صدق می کند. اگر به اطرافمان دقت کنیم، مشاهدۀ چنین واقعیات دائمی چندان مشکل به نظر نمی رسد. نخست از این جهت که نظام استعماری فرانسه (استعمار مستقیم)  کاملا از بین نرفته است(سرزمین ها و اقوام بومی در مقام شبهه شهروند از دوران استعمار زدایی برجا مانده اند). سپس از این جهت که استعمار نوین( Néo-colonialisme ) واقعیتی گسترده و غیر قابل انکار است. و در نهایت امر و به ویژه موضوع تکراری و مهم نژادپرستی کنونی را مطرح می سازد : یعنی کارگران و خانواده های آنها هستند که از دوران استعمار و استعمار زدایی بازمانده و تمام تحقیر دوران استعمار و استعمار زدایی را به خود جذب می کنن

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نظرات:



اخرین مطالب